امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

امیرعلی نفس مامانو بابایی

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

اندازه رشد تو

سن قد وزن
بدو تولد 52 3/260
1 ماهگی 56 4/700

2 ماهگی

4ماهگی

6ماهگی

7ماهگی

9ماهگی

15ماهگی

2سالگی

60

66

70

73

78/5

88

98

6

7/900

8/500

9/400

10/600

13

15

چه زود گذشت

سلام دلبندم هرکاری میکنم تند تند بیام نمیشه چون رایانه بابابی خراب شده یعنی من خرابش کردم بخاطر اون مجبورم بیام با رایانه دایی جونت برات پیام بزارم که اونم زود زود نمیشه امروز 23روز از سال جدید میگذره و شما الان دقیقا 2 سالو 1ماهو یک روز سن داری و ماشالا هم بزرگ شدی هم شیطون امیرعلی مامان تا الان 9تا دندون بالایی و 10 تا دندون پایینیشو در اوورد و قشنگ خودش میتونه غذاهای سفتو لقمه های بزرگم میتونی بجوی و بخوری این خیلی عالیه و من خوشحالم که از غذایی که ما میخوریم هم میتونی بخوری بگم از پوشک گرفتنت و جیش گفتنت همیشه میگقتن که بچه دو ماه طول میکشه جیششو بگه و خونه رو کثیف میکنه تا یاد بگیره ولمنم میترسی...
23 فروردين 1395

سلام سلام صدتا سلام

سلام پسرکم بعد از این همه مدت بلاخره اومدم با کلی خبرای تازه و خوب و شایدم بعد اول از خبر خوب شروع میکنم بعد از این همه مدتو کشمکش بلاخره مستقل شدیمو یه خونه نقلی اجاره کردیم تقریبا  دو سه ماهی میشه که درگیر اسباب کشی هستیم تازه جا افتادیم شماهم انقدر خوب و زود اخت پیدا کردی و راحت هستی که من اصلا باورم نمیشه یعنی فک میکردم که اولش اذیت بشی چون از جمع و شلوغی بیرون اومدی ولی ماشالاه پسر فهمیده ای هستی و اینکه بریم سروقت خبر بد که شاید اگه بزرگ شدی اصلا یادت نباشه و این خبر فوت پدر بزرگته یعی پدر پدرت که ادیبهشت ماه رحمت خدا رفتن و اینکه من الان میگم برات چون سرم شلوغ بودو این حرفا خلاصه اینکه یه گزیده ای از اتفاقای مهم رو برات نوشتم ت...
1 اسفند 1394

14ماهگی

سلام پسرم بلاخره یه فرستی پیدا شد تونستم یکی دو کلمه برات بنوسیم.میشه گفت الان انقدر شیطون شدی که فرست سر خاروندنم ندارم همش سرم به تو و کارای تو گرمه،خوش اشتها هستی اما بهت غذا دادن خیلی سخته بد غذا هستی که هیچ عاشق شیر خشکی و عاشق شکلاتو شیرینی جاتی یعنی تا جایی که میتونم کم میدم بهت ولی خوب غذات شده شیرخشک چند لقمه از غذایی که درست میکنم میخوری،تازگیا اخلاقای بدی هم پیدا کردی که به همه چی دست میزنی همه چیرو پرت میکنی به کمدای آشپزخونه دست میزنی وسایلارو میریزی بیرون از رو مبل میری رو اوپن آشپزخونه خلاصه افتادم دنبالت،بیرونم که میریم نمیشه زمین گذاشت ترو راهتو میگیری هرجا اومد بدو بدو میری کارای خطرناکی میکنی همیشه نگرانتم که خدایی نکرده ی...
10 خرداد 1394

پسرم دنیای من

 فرزندم ،نورچشمم،پاره تنم... توآمدی با لبخند شیرینت،باگرمای دلپذیرت،بانگاه بی نظیرت. چگونه برایت از شادیم بگویم؟ازشوق دیدارت...از لحظه تولدت... توآمدی وبه زندگیمان رنگ تازه ای دادی...چونان رنگ گلهای بهشتی با عطری دلاویز وبه غایت مدهوش کننده... عظمت پروردگار رادرظرایف وجوددوست داشتنی ات می جوییم وخداراباتمام ذرات وجودمان می ستاییم... امیرعلی پارسال در همین روز  چشمان قشنگش را به دنیاگشود وبر من نام مادر نهاد..... تولدت مبارک.... ...
23 اسفند 1393

تولد میوه ی دلم مبارک

تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر ! مادر شدم اوپاره جان شد،خدا را شکر شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر من باغبان تازه کاری بودم اما او یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکر او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر سنگ صبورم،نور چشمم،میوه قلبم شب را ورق زد،ماه تابان شد،خدا را شکر مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است دلواپسی هایم دو چندان شد،خدا را شکر !!! ...
23 اسفند 1393

یک روز تا 1سالگیت

پسرم، یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی، از این پس همه چیز زندگی تکراریست جز مهربانی ..... دلبندم،جان مادر فدای اون قدو بالایت،1سال گذشت 1سال باتو چه زیبا گذشت و ما با خنده هایت خندیدیمو با گریه هایت ناراحت شدیم،فردا جشن تولد خودمونی و مختصری برایت تدارک دیدیم انشاالله تولد 120سالگیت رو جشن بگیریم از ته دل تبریک میگم بهت پسرم بازم میگم به دنیای منو بابایی خوش اومدی....... دوست داریم... ...
21 اسفند 1393