به حرف اومدن امیرعلی جونی
میشه گفت نفس دیگه الان کلماتی به کار میبره که نشونه ی اینه که زودتر به حرف زدن میافته،آره نفس مهمترین کلمه ای که بکار برد (((ماما))) بود که یعنی بزرگترین آرزوی من بود که اسم مادر رو از زبون پسر خودم ،پاره ی تنم، کسی که از گوشتو خون منه بشنوم و این بهترینو قشنگترین لحظه برای هر مادری هست،یعنی نقل زبونش شده ها همش میگه ماما ماما ماما وقتی خوشحاله میگه وقتی ناراحته میگه موقع بازی کردن میگه خلاصه هر لحظه و هر مکان میگه ،منم با هربار ماما گفتنش قند تو دلم آب میشه و از ته دل با گفتن جانم عزیزم ،نفسم ،جانم فدات شم، دردت به جونم جوابشو میدم و نفسم با لبخنده زیبایی که اون لپاشم چال میفته و اناراش میاد بیرون قربونش برم احساس رضایت مندی رو نشون میده و جشاش از خوشحالی برق میزنه و شروع میکنه با خوشحالی به دست زدنو جیغ کشیدن،راستی کلمات دیکه ای هم میگه مثه بابا، آبابا، عمه قربونش برم که اینقدر پیشرفت کرده و هر روزه روزم که پیشرفتاش واقعا به چشم میخوره الهی مامان فداش بشه واقعا که پسره با هوشی دارمو بهش افتخار میکنم...............
خدایا،پروردگارا عزیزه دلمو، پاره ی تنمو به تو میسپارم در پناه خودت حفظش کن.