امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 33 سال و 3 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

امیرعلی نفس مامانو بابایی

چه زود گذشت

سلام دلبندم هرکاری میکنم تند تند بیام نمیشه چون رایانه بابابی خراب شده یعنی من خرابش کردم بخاطر اون مجبورم بیام با رایانه دایی جونت برات پیام بزارم که اونم زود زود نمیشه امروز 23روز از سال جدید میگذره و شما الان دقیقا 2 سالو 1ماهو یک روز سن داری و ماشالا هم بزرگ شدی هم شیطون امیرعلی مامان تا الان 9تا دندون بالایی و 10 تا دندون پایینیشو در اوورد و قشنگ خودش میتونه غذاهای سفتو لقمه های بزرگم میتونی بجوی و بخوری این خیلی عالیه و من خوشحالم که از غذایی که ما میخوریم هم میتونی بخوری بگم از پوشک گرفتنت و جیش گفتنت همیشه میگقتن که بچه دو ماه طول میکشه جیششو بگه و خونه رو کثیف میکنه تا یاد بگیره ولمنم میترسی...
23 فروردين 1395

سلام سلام صدتا سلام

سلام پسرکم بعد از این همه مدت بلاخره اومدم با کلی خبرای تازه و خوب و شایدم بعد اول از خبر خوب شروع میکنم بعد از این همه مدتو کشمکش بلاخره مستقل شدیمو یه خونه نقلی اجاره کردیم تقریبا  دو سه ماهی میشه که درگیر اسباب کشی هستیم تازه جا افتادیم شماهم انقدر خوب و زود اخت پیدا کردی و راحت هستی که من اصلا باورم نمیشه یعنی فک میکردم که اولش اذیت بشی چون از جمع و شلوغی بیرون اومدی ولی ماشالاه پسر فهمیده ای هستی و اینکه بریم سروقت خبر بد که شاید اگه بزرگ شدی اصلا یادت نباشه و این خبر فوت پدر بزرگته یعی پدر پدرت که ادیبهشت ماه رحمت خدا رفتن و اینکه من الان میگم برات چون سرم شلوغ بودو این حرفا خلاصه اینکه یه گزیده ای از اتفاقای مهم رو برات نوشتم ت...
1 اسفند 1394

14ماهگی

سلام پسرم بلاخره یه فرستی پیدا شد تونستم یکی دو کلمه برات بنوسیم.میشه گفت الان انقدر شیطون شدی که فرست سر خاروندنم ندارم همش سرم به تو و کارای تو گرمه،خوش اشتها هستی اما بهت غذا دادن خیلی سخته بد غذا هستی که هیچ عاشق شیر خشکی و عاشق شکلاتو شیرینی جاتی یعنی تا جایی که میتونم کم میدم بهت ولی خوب غذات شده شیرخشک چند لقمه از غذایی که درست میکنم میخوری،تازگیا اخلاقای بدی هم پیدا کردی که به همه چی دست میزنی همه چیرو پرت میکنی به کمدای آشپزخونه دست میزنی وسایلارو میریزی بیرون از رو مبل میری رو اوپن آشپزخونه خلاصه افتادم دنبالت،بیرونم که میریم نمیشه زمین گذاشت ترو راهتو میگیری هرجا اومد بدو بدو میری کارای خطرناکی میکنی همیشه نگرانتم که خدایی نکرده ی...
10 خرداد 1394

پسرم دنیای من

 فرزندم ،نورچشمم،پاره تنم... توآمدی با لبخند شیرینت،باگرمای دلپذیرت،بانگاه بی نظیرت. چگونه برایت از شادیم بگویم؟ازشوق دیدارت...از لحظه تولدت... توآمدی وبه زندگیمان رنگ تازه ای دادی...چونان رنگ گلهای بهشتی با عطری دلاویز وبه غایت مدهوش کننده... عظمت پروردگار رادرظرایف وجوددوست داشتنی ات می جوییم وخداراباتمام ذرات وجودمان می ستاییم... امیرعلی پارسال در همین روز  چشمان قشنگش را به دنیاگشود وبر من نام مادر نهاد..... تولدت مبارک.... ...
23 اسفند 1393