امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 33 سال و 16 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

امیرعلی نفس مامانو بابایی

لحظه ی بد و تلخ

وای پسرم خیلی مارو ترسوندی............... ........نشته بودم  پزیرایی وقت دارو هات بود به بابایی گفتم که خوابه چطوری بدیم بهش گفت اون با من،منم فک کردم کارشو بلده دا آخه جندبار این کارو کرده،من بخوام بهت داروهاتو بدم اول بیدارت میکنم تا تو هوشیاری باشی،یادم رفت به بابات تاکید کنم بیدارت کنه،چه بدونم فک کردم میدونه دا باید بیدارت کنه..... خلاصه یهو داد زد بهناااااااااااااااااز از جام پریدم دویدم طرف اتاق تو بغلش بودیو اصلا نفس نمیکشیدی چشاتو باز کرده بودی رفته رفتم بازتر میشدو نفستم اصلا در نمیومد مامان بزرگت زو گرفت بغلش ترو و هی زد به پشتت نفست میومدو میرفت بعده چند دقیقه با زور نفس کشیدی ولی صدات در نمیومد خلاصه د...
2 خرداد 1393

سرما خوردن امیرعلی

پسر گلم که الانم تو خوابه نازه چند روزه اصلا حالش خوب نیست ،3شنبه بود و قرار بود شبش بریم خونه مامان جون که تو سهند هستن ،عصر بود که احساس کردم بدنت خیلی داغه،تبت رو اندازه گیری کردم 39 درجه شده بود ،بهت استامینوفن دادیم یکم تبت پایین اومد گفتیم حتما خوب شدی دا شب که شد را افتادیم و رفتیم بابایی مارو رسوند و خودش برگشت،شبو خوب خوابیدی اما فرداش بازم بدنت داغ شده بودو همش گریه میکردی عصر دورو بره ساعت 6بود که دیگه پا شدیمو با مامان جون رفتیم دکتر،دکتر معاینت کردو برات دارو نوشت البتهههههه 2تا هم آمپول ولی من میدونستم تو پسر قوی هستی و اصلا از آمپول نمیترسی، آمپولو که به اون پاهای نازو تپل موپولت زد یکم ...
2 خرداد 1393

اولین ها

اولین گریه امیرعلی جونم 22/12/1392 تو بیمارستان ارتش موقع به دنیا اومدن!   اولین آمپولی که به امیرعلی زدن واکسن  های <فلج اطفال،هپاتیت ب و ب ث ژ>تو اوین روز به دنیا اومدنش بود!   اولین لبخند امیر علی جون  به مامانی درست تو یک ماهگی وقتی بغلم بود!   اولین صدایی که در آوورد موقع حرف زدن باهاش بود که با لبخند صداهایی مثه <اووو،اگا،آآآآآ،ایییینه و ... > بود!   و بلاخره اولین باری که سرما خورد 31/2/1393 موقع در اومدن از حموم بود!   اولین.................................!!! .....................................................!!! ..................................
1 خرداد 1393

امروز

امیرعلی مامان امروز 2ماهو 8 روزش شد   و علت اینم که الان شروع کردم به وبلاگ نویسی اینه که تازه با نی نی وبلاگ آشنا شدم  و تصمیم گرفتم از این به بعد تو این صفحه خاطرات پسر گلمو بنویسم،البته قبل از به دنیا اومدنش تا  امروز تمام خاطرات رو تو یه دفتر نوشتم،از این به بعدشو اینجا مینویسم و حفظشون میکنم تا هم پسرم  بزرگ شد،واسه خودش شیر مردی شد  بتونه خاطرات شیرین کودکیشو بخونه و ما هم با یادآوریشون از یاد نبریم این روزهای شیرین رو و روزهای شیرینی که پیش رو داریم،به امید روزای خوب با بابایی و تو پسر گلم  که تنها بهونه ی زیبای زندگی ما هستی. ...
30 ارديبهشت 1393

تاریخ تولد

  امیرعلی نوروزی چرندابی در تاریخ 22/12/1392 ساعت 7:45 دقیقه صبح روز 5شنبه در بیمارستان ارتش قدم رو چشم ما گذاشت و خوشبختی مون رو کامل تر کرد.     منو بابا بابکت عاشقانه دوستت داریم و میپرستیمت.   پسر گلم تو فقط باش توفقط نفس بکش تا ما هم با نفسات زنده باشیم.   پسرم گلم تو فقط بخواه تو فقط آرزو کن چون منو بابایی تصمیم گرفتیم همه ی آرزو هاتو برآورده کنیم.   پسر گلم نمیزاریم هیچ اتفاقی برات بیافته،تو با اومدنت شادی،روزِی،عشق و محبت رو به ما هدیه دادی.   پسرم تو یه هدیه آسمونی از طرف خدایی و م...
30 ارديبهشت 1393