اولین محرم
امسال اولین محرم امیرعلی جون بود،متاسفانه چون سما خورده بود نتونستیم بیرون ببریمش،ولی یه چندباری با ماشین بیرون بردیمش از تو ماشین یه نگاهی انداخته و بعدش خوابش برده،قربونش برم هم تعجب کرده بود هم یجورایی خوششش اومده بود دوست داشت نگا کنه اما خواب امونش نمیداد،سینه زدن یاد گرفته میخواد سینه بزنه بعضی وقتا میبره اشتباهی دستشو به صورتش میزنه قربونش برم که اینقدر باهوشه...........
راستی قبل از محرم هم یه آش دندونی هم بخاطر رسمش پختیمو قسمت کردیم با یه عکس کوچولویی برا یادگاری با عجله شد در ضمن خیلی وقته دندوناش در اومده ها ولی قبلا هم گفتم بخاطر برخی مشکلات نشد جشن دندونی بگیرم اینم برا اینکه تو دلم نمونه پختم........ایشالا تولدش جبران میکنم.......عکس از عکس دندونیشم که هر کاری کردیم نخندیدو میذارم بعدا.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی