امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 33 سال و 3 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

امیرعلی نفس مامانو بابایی

این روزااااااااااااااااااا

خوب کار جدیدی که پسرم این روزا یاد گرفته نشستن هستش میتئنه بذون کمک بشینه اما زیاد وول بخوره میخوره زمین خیلی خوب نمیتونه خودشو نگه داره فذاش شم،میتونه موقع نشستن خم شه به اطراف و از رو زمین چیزیرو برداره و تازگیام کنارش که میشینم نخوره زمین خودشو همش میندازه بغلم قربونش برم الهی،صداهای جدید از خودش در میاره مثه: آماماماماما یا آبابابابابا ............ من که میگم این صداها تو آینده میشه مامان و بابا،تن صداش بالا رفته داد میزنه جیغ میکشه و یا بلند بلند گریه میکنه خودشم با عصبانیت چشماشو میبنده صداشو بلند میکنه و با دستاش همش میکوبه به زانوهاش یا شکمش،یعنی تو این حالت هیچیو هیچ کس نمیتونه آرومش کنه،قربون اون اخلاقت برم که کشیده به خودم.........
5 مهر 1393

سلاممممممممممممم

سلام سلام و سلام .......... خوب غیبتم یکم طولانی شده ولی نمیشه کاری کرد چون اصلا وقت نمیکنم زود زود بیام،با این پسر شیطون بلایی که من دارم وقت خیلی کم میارم یعنی بلا شده ها قربونش برم............ بگم از این روزای نفس:نفسم که داره دندون در میاره خیلی بی قرار شده لثه هاش که شدیدن باد کرده همین روزاست که دندونای نازش نیش بزنن،بیرون روی داره و تازه فداش بشم سرمام خورده دیگه شده نور علی نور خلاصه بدجور وابسته من شده همش بغلمه میذارمش زمین خودشو میندازه میندازه بغلم،شب با گریه بیدار شدناش و دیر خوابیدناش بدجور کلافم کرده نمیدونم چطور آرومش کنم فقط با شیر خوردن آروم میشه غذام که نمیخوره،هرکاری میکنم که آرومش کنم قربونش برم خیلی اذیت...
5 مهر 1393

6 ماهگیت عشقم مبارککککککککککک

سلام فدات شم عشقممممممممم دیروز نفسم 6 ماهه شدی و دلیل اینکه امروز نوشتم اینه که هم مهمون داشتیم هم شما بذجور مریض شده بودی و اصلا دوس نداشتی بذارمت زمین یا تو بغلم بودی یا رو پام شبم که تا صبح فقط رو پام خوابیدی الانم که خدارو شکر حالت بهتر شده و سر حالی فدات شم بخاطر سلامتی خودته نفسم الاهی دردت به جونم عشقم 1 ماهم بزرگتر شدی ایشالا که 120 ساله بشی عمر مامان............ 6 ماهگیت مبارک باشه ماه زندگی من ...
23 شهريور 1393

اندر احوالات این روزای پسری

خوب دلیل اینکه یکم دیر اومدم اینه که سرم بدجور گرم نفس شده یعنی از 2هفته قبل شروع کردم به دادن غذا برای امیر علی یکم برنامه هام بهم ریخته الن میشه گفت امیر علی 3 وعده غذا میخوره 2 وعده فرنی و یک وعده سوپ اما خیلی خستم میکنه غذا خوردنش اصلا دوسنداره با قاشق غذا خوردنو یا داد میذنه یا گریه میکنه که چرا کشیدی قاشقو از دهنم قاشقو از دستم میگیره و خودش میبره دهنش یعنی همه جارو بهم میریزه با غدا خوردنش در ضمن زیادم نمیخوره چند قاشق فقط،چون به خوردن شیر با شیشه عادت کرده دوس داره همش دهنش باشه،خلاصه داستانی شده غذا خوردنش بعضی وقتا دیگه مجبور میشم فرنی رو بریزم تو شیشه بدم بهش تا آروم شه...... تازه 22 این برج هم نفس واکسن 6 ماهگی داره میتر...
12 شهريور 1393

تولد تولد تولدت مبارک

سلام نی نی نازم امروز روز تولد بابایی بود چون مصادف شده با وفات امام جعفر صادق (ع) ما دیشب مهمونی گرفتیم و کلی به تو شکمو خوش گذشت یعنی ولت میکردیم کیک بابایی رو درسته قورت میدادی فدات بشم که انقدر با حسرت به کیک نگا میکردی آخه فدات شم تو که نمیتونی بخوری نفسم بزرگ شدی انقدر میخوری که،پارسال همین روز تو تو دل مامانی بودیا نفسم امسالم اومدی بغل مامانو بابایی قربونت برم عشقم نمیخوای به بابایی تبریک بگی؟من از طرف تو تبریک میگم به بابهیی ایشالا سال بعدم که تونستی حرف بزنی خودت با اون زبون شیرینت به بابایی تبریک میگی.... از طرف امیرعلی پسر بابا : بابا جونم تولدت مبارک ، خیلی دوست د...
31 مرداد 1393

5 ماهگی عشقم

امروز نفس مامان 5ماهه شد 5 ماهه شدی و اما شیطونو بلا هم شدی چقدر زود 5 ماه گذشت،چقدر زود بزرگ شدی نفسی 5ماههگیت مبارک عشقم   ...
22 مرداد 1393

دل نوشته های من برای پسرم

............... ٭ §٭ §٭§٭ .......... ٭ §٭ .............٭ §٭ .........٭ §٭ ................ ٭ §٭ ...................٭ §٭ §٭ §٭ ....... ٭ §٭.......................٭ §٭.......... ٭ §٭ .............٭ §٭ ....... ٭ §٭..........................٭ §٭ .... ٭ §٭ ...................٭ §٭ ....... ٭ §٭ ..........................٭ §٭٭ §٭ .........................٭ §٭ ........ ٭ §٭..............................٭ §٭ ..............................٭ §٭ ......... ٭ §٭ ....
20 مرداد 1393

سلطان کوچولو

سلام سلطان کوچولوی من خیلی شیطون شدیا تازگیا،بذار یکم از شیطنتای این روزات  بگم که با اونا خودتو تو دل همه جا کردی خوش اخلاق من،صبح زود که از خواب پا میشی شروع میمنی به سرو صدا کردن انقدر بلند بلند با خودت نجوا میکنی که همه رو از خواب بیدار میکنی وقتی هم که من خوابم غلت میزنی میای نزدیک من یا لباسمو میکشی یا دستو میذنی به صورتم که بیدار شم چشامو که باز میکنم و بهت لبخند میزنم چنان ذوقی میکنی که،ما طبقه 2 مجتمع هستیم دیشب پسر طبقه 5 بابایی رو تو پارکینک دیده گفته پسرتون خیلی با نمکه صداش که میاد بالا دلم میخواد بیام درتونو بزنمو باهاش بازی کنم قربونت برم که همه رو عاشق خودت کردی،زن عموهات تا زنگ میزنن ترو میپرسنو میگن دلمون برا کو...
16 مرداد 1393